تابلوی عاشورای حسینی سراسر حماسه های شورانگیزی از حماسه ها و رشادتهای فوق طاقت انسان است که هر کدام صحنه ای را به نمایش میگذارد که تا اعماق وجود انسان رسوخ کرده و به شگفتی وامیدارد یکی از این تابلوها خانواده مجاهدی به نام بحریه و همسرش جناده و فرزندشان عمرو :
عاشورای حسینی، تصویری است فراگیر از انسان تمام و انسانیت کامل در هر گوشه آن هزار پیام و در هر کنج و زاویهاش بیشمار وجد و شیفتگی. انگیزشی که صحنههای عاشورا میآفرینند، آنچنان است که مدام به جذبه، آدمی را به وادی والاترین ارزشهای انسانی میکشاند: «تابلوهای شورانگیز یک حماسه جاودان».(1)
خانواده بحریه
در روز عاشورا یک خانواده مجاهد و انقلابی در صحنه نبرد، درخشش خیره کنندهای دارد. حماسهای به عظمت همه حماسههای بهیاد ماندنی بشر: بحریه (ام عمرو)، همسرش جناده و فرزندشان عمرو.
پس از عبور از آزمایشات و ابتلائات سخت؛ و پس از پاکیزگی و صفای درون، که شب قبل صورت گرفته بود، اینک در روز عاشورا، خانواده جناده قدم به میدان نبرد میگذارد.
خانواده بحریه
در روز عاشورا یک خانواده مجاهد و انقلابی در صحنه نبرد، درخشش خیره کنندهای دارد. حماسهای به عظمت همه حماسههای بهیاد ماندنی بشر: بحریه (ام عمرو)، همسرش جناده و فرزندشان عمرو.
پس از عبور از آزمایشات و ابتلائات سخت؛ و پس از پاکیزگی و صفای درون، که شب قبل صورت گرفته بود، اینک در روز عاشورا، خانواده جناده قدم به میدان نبرد میگذارد.
نخست بحریه همسرش، جناده، را به شتافتن بسوی نبرد تشویق کرد.
آنگاه هنگامی که شوهر را آماده روانهشدن بهمیدان جهاد یافت، او را به نایلآمدن به فوز شهادت بشارت داد و بدرقهاش کرد.
جناده از امام حسین اجازه رزم خواست و چون افتخار نبرد در پیشگاه سرور آزادگان را یافت، به میدان شتافت و پس از رزمی جانانه در آستان سید الشهدا به خون خود درغلتید.
بعد از جناده، فرزندش، عمربن جناده، بناگاه علم پدر بر دوش گرفت و به میدان شتافت و در پیشگاه امام اذن کارزار خواست.
بعد از جناده، فرزندش، عمربن جناده، بناگاه علم پدر بر دوش گرفت و به میدان شتافت و در پیشگاه امام اذن کارزار خواست.
اما امام مخالفت کرده و او را از جنگ منع کرد.
امام حسین به عمرو گفت: «پدر تو هماکنون کشته شده وآمدن تو به میدان ای بسا برای مادرت، که در خیمهها چشم به ما دوخته است، سنگین باشد».
ولی فرزند شجاع بحریه با سرسائیدن بر بارگاه سرور آزادگان جواب گفت: «انّ امی هی التّی امرتنی»، مادرم! هموست که لباس جنگ بر من پوشاند و به من فرمان داد تا به میدان بشتابم و جان فدای سرورم کنم».
(بهنظر میرسید پس از شهادت جناده، بحریه از پای ننشسته بود و مسئولیتش را پایان یافته ندانسته بود. او این بار فرزند نوجوانش، عمرو، را بهجهاد فراخوانده و او را روانه میدان کرده بود).
(بهنظر میرسید پس از شهادت جناده، بحریه از پای ننشسته بود و مسئولیتش را پایان یافته ندانسته بود. او این بار فرزند نوجوانش، عمرو، را بهجهاد فراخوانده و او را روانه میدان کرده بود).
امام حسین (ع) از جواب عمرو و از سخنی که مادرش به او زده بود، لختی را به سکوت گذراند. شاید به ثمره دودمان و خاندان عقیدتی خود مباه و افتخار میکرد.
حسین (ع) پس از آن هیچ نداشت مگر رخصت به عمرو. نوجوان، تنها با اصرار و الحاح بسیار توانست از امام حسین (ع) اذن جهاد بگیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر