هر وقت واژه نوظهور کارتن خوابی هر انسان شریفی میشنود دلش بدرد میاید واژه ای که تا چند سال پیش اصلا مورد مصرفی نداشت و فقط با ظهور منحوس این آخوندهای دزد وارد فرهنگ ایران و ایرانی شده .چراکه قربانی آن کودکان و مردم دردمندی هستند که سرپناهی ندارند و از کارتن بعنوان اتاق و سقف و زیر انداز خود استفاده میکنند و روزی هم نیست که قربانی حوادث یا مسائل دیگر نشوند .
همین چند روز پیش دو کودک کارتن خواب زیر یک وانت له شدند و زمستانی نیست که از یخ زدن این قربانیان خبری نشنویم .
لعنت بر این آخوندهای دزد و جنایتکار که هر چه بلا و پلیدی و زشتی و ذلت بود با خود به ارمغان آوردند :
سلام!
نازنین! روزهاست از فکر تو خلاص نمیشم. تو رشتههای ردّی شدهیی که مثل رگهی خونی دنبال فکرا و روزای من میاد. میون این فلات گربهنشون که دمش توی عمّانه و سرش توی خـزر، تو باید توی کارتن بخوابی و ماشین از روت رد شه و لـه شی! (1) میون این همه خونه، تو «تـو فکر یه سقفی»!
روی این توپ خاکی ـ آبی (2) درندشت که همهی دنیا روی اون جا میشه، تو گمشدهی کدوم سیارهیی؟ تو آدرس کدوم نشونهیی؟ تو غارتشدهی کدوم فرعونی؟ تو لـهشدهی کدوم سیاستی؟ تو منظومهی تلخ کدوم تاریخی؟
از فکر تو خلاص نمیشم. تو رو باید وقت وحشت کردن از شمردن قلک عید میدیدم. تو رو باید در حیرت شوقآور تماشای کفش واکس خورده و جفت شدهی توی گنجه میدیدم. تو رو باید در عطر گل محمدی لباس عیدت حس میکردم. تو رو باید از گل خشک شدهی لای کتابت میشناختم. تو رو باید در همهی اون چیزایی که بهخاطر عید، «با اونا زمستونو سر میکردی و خستگیت رو در میکردی» میدیدم.
ادامه ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر