![]() |
قتل عام سال 1367 |
ازجمله این سربداران امیرعبدالهی است که مجاهد خلق اشرفی مسعود ابویی خاطره ای از او را که در اوین با هم بوده اند را نوشته است :
درب سلول که باز شد، پاسدار محمد سوخته فریاد زد: «همه، وسایلتان را جمع کنید، چشمبند بزنید بیایید بیرون».
28تیر 1367 یک روز بعد از پذیرش قطعنامه آتشبس از طرف خمینی بود. ما 10نفر که با صدای باز شدن ناگهانی درب و آن فریاد از استراحت ظهر به ناگهان برخاسته بودیم، نگاهی به همدیگر انداخته و مشغول جمعآوری وسایلمان شدیم. چشمها از یکدیگر میپرسیدند: «موضوع چیست» ؟ …
دست روی شانه نفر جلویی با چشمبند از پیچوخم بند گذر کردیم. خیلی زود معلوم شد که به بند انفرادی «لاجوردی ساخته » موسوم به «بند آسایشگاه» وارد شدهایم. هر چند نفر در یک سلول انفرادی جای گرفتند. من، رضا و امیر عبدالهی، همسلول شدیم. از پچ پچ هایی که به گوشمان میرسید، معلوم شد که جابهجایی، مختص به ما نبوده و حجم بیسابقهای از نقل و انتقال زندانیان؛ در دست اجراست. تماس با مورس که برقرار شد نسبت به تعداد نفرات انتقال یافته بیشتر مطلع شدیم. با احتساب متوسط هر سلول 2 تا 5نفر، 400 سلول انفرادی آن بند، بیش از 1500نفر را در خود جای داده بود.
28تیر 1367 یک روز بعد از پذیرش قطعنامه آتشبس از طرف خمینی بود. ما 10نفر که با صدای باز شدن ناگهانی درب و آن فریاد از استراحت ظهر به ناگهان برخاسته بودیم، نگاهی به همدیگر انداخته و مشغول جمعآوری وسایلمان شدیم. چشمها از یکدیگر میپرسیدند: «موضوع چیست» ؟ …
دست روی شانه نفر جلویی با چشمبند از پیچوخم بند گذر کردیم. خیلی زود معلوم شد که به بند انفرادی «لاجوردی ساخته » موسوم به «بند آسایشگاه» وارد شدهایم. هر چند نفر در یک سلول انفرادی جای گرفتند. من، رضا و امیر عبدالهی، همسلول شدیم. از پچ پچ هایی که به گوشمان میرسید، معلوم شد که جابهجایی، مختص به ما نبوده و حجم بیسابقهای از نقل و انتقال زندانیان؛ در دست اجراست. تماس با مورس که برقرار شد نسبت به تعداد نفرات انتقال یافته بیشتر مطلع شدیم. با احتساب متوسط هر سلول 2 تا 5نفر، 400 سلول انفرادی آن بند، بیش از 1500نفر را در خود جای داده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر