۱۳۹۴ مرداد ۱۴, چهارشنبه

اکبر صمدی: در قتل عام سال 1367 پاسدارناصریان گفت: خودم بهت لگد آخر را می‌زنم یا خودم پایت را بغل می‌کنم

اکبر صمدی 
به قول اشرف رجوی شهید جهان خبر دار نشد که بر مردم ما و مجاهدین خلق ایران چه گذشت .
مجاهد خلق اشرفی اکبر صمدی که سالیان درسیاهچالهای رژیم آخوندی بوده
سال 67 شاهد قتل عام زندانیان سیاسی در اوین بوده که مشاهدات خود را اینگونه بیان میکند:
با سلام و درود به روح پاک همه شهدای قتل‌عام 67 ‌واقعیتش اینه که من خودم اون چیزی که می‌خواستم بگم خودم یه سری صحبتهایی که کردن و اسمی از بچه‌ها برده شد خیلی از خاطرات قبلی توی ذهنم تداعی شد.
الانم بچه‌هایی که این‌جا هستند، تو زندانهای مختلفی با هم بودیم تو سالیان مختلف. اونچه که بیشتر ذهن آدم رو می‌گیره پاکی و صداقت این بچه‌ها بود در مسیری که طی کردند ولی قتل‌عام‌ها یکسره به وجود نیآمد رژیم به‌دلیل ضعف و ناتوانیش در پاسخ به تضاد اصلی جامعه از ابتدای زندان از سال 61 دنبال حذف و پاک کردن صورت مسأله زندان بود. به‌خاطر همین به اشکال مختلف تلاش می‌کرد که این کار رو انجام بده. و اقدامات متعددی انجام داد. آخرین باری که در واقع این تلاش رو انجام داد یا اقداماتی رو که شروع کرد، مربوط میشه به سال 63. مجدداً سال 65 این کار رو کرد. مرحله بعد در سال 66. برای اولین بار پاسداران به‌طور مسلحانه به پشت بوم بندها در گوهردشت هجوم آوردند. امری که هیچ‌وقت در تاریخ زندان سابقه نداشت هیچکدوم از ما نمی‌فهمیدیم که علت چیه؟ تصور می‌کردیم که یک آماده‌باش معمول هست، یا در حد مثلاً سرکوب چیزی به اسم شورش در زندان. ولی درهمون سال مجدداً و در زمستان 66 با جابه‌جایی گسترده زندانیان اقدام مواجه شدیم. رژیم خیلی آروم، داشت زمینه و فضای اعدامها رو می‌چید.
من در روزهای 12، 15 و 22 مرداد با هیأت مرگ رو به ‌رو شدم.توی راهرو مرگ نشستم کنار دستم رضا فلانیک بود. رضا رو من از سال 60 می‌شناختم. بند چهار قزلحصار. شروع کردیم با همدیگه اخبار و ردوبدل کردن. اونموقع نمی‌دونستم چه خبر هست. کما این‌که خیلی از بچه‌ها نمی‌دونستند. ولی هر سری از بچه‌ها رو که می‌بردند، بعد از ده - پانزده دقیقه صدای ضربات درب به گوش می‌رسید. بچه‌ها به سمت شمال زندان گوهردشت تو کریدور می‌رفتند، جایی که اصطلاحاً بهش می‌گفتند حسینیه! و بعد در تاریکی اونجا محو می‌شدند.
مدتی بعد ناصریان [مقیسه‌ای] از سمت سالن مرگ (حسینیه) می‌آمد، نزدیک که شد دیدم یک کیسه نایلون پر از ساعت و پول با خودش می‌آورد! نفر همراهش می‌گفت «اینها (زندانیان) برای این‌که چیزی دست ما ‌ندهند، حتی ساعت‌هایشان را می‌شکنند و پولها را پاره می‌کنند» 
حوالی ظهر گفتند تمام پاسدارها رو جمع کنید. وایستادن توی راهرو ساعت 1بعدازظهر ناصریان خطاب به پاسداران گفت: «همه را صدا کنید تا شروع کنیم کسی جا نماند! همه نفرات تأسیسات، بهداری، آشپزخانه و... را صدا کنید کسی جانماند»... در حالی که نه بهداری و نه آشپزخانه و نه تأسیسات زندان ربطی به اعدامها نداشت رژیم برای این‌که جنایت را مخفی نگهدارد تمام نیروهای خودش را در این جنایت سهیم کرد. به‌نحوی که نفر به ‌نفر پاسداران را وادار به اجرای اعدام زندانیان به‌طور مستقیم می‌کرد تا هیچ پاسداری در‌باره آن نتواند حرفی بزند. به این ترتیب در بدو اعدامها کاری کرد که بدون این‌که شاهدی درمیون باشه همه رو درگیر کنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر