۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

ایران - مهاباد - فریناز : می‌دونستم که اونا میان و حقم رو می‌گیرن. آخه خونی که توی رگای ما جاریه یکیه و همه ما همدردیم

افزودن عنوان
دوستان به مقاله ای داستان گونه بر خوردم که برایم جالب بود این داستان ناگفته همه قربانیان این حکومت جانی است امیدوارم روزی که دیر نباشد به پایان آن برسیم .داستان ظلم , فقر, نابرابریها و.....
شما هم بخوانید وآن رامنتشرکنید‌:
داستان سنگفرشها وفرینازهای ایران .........

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر